جلسه
تدوین این جلسه هنوز به اتمام نرسیده است.
درصورت اتمام و قطعی شدن تدوین، ویدئوی این جلسه جهت استفاده قرار خواهد گرفت.
28 بهمن 1391
جلسه 38
استاد حسن عباسی
قدرت‌مدار (2)
زامبی‌سازت رو قورت بده!

اهمیت شناخت دشمن و ترفندهای او

دشمن‌شناسی یک اصل مهم در زندگی هر کس محسوب می‌شود. گاهی دشمن مستقیم برخورد نمی‌کند، بلکه نفرین و طلسم می‌کند. برای این کار، او دشمن خود را زامبی می‌کند: یعنی یک عامل زامبی‌ساز می‌فرستد، و آن عامل، از راه تسخیر مغز و فکر دیگران، آن را زامبی می‌کند.

کسی که زامبی شد، سه حالت پیدا می‌کند:

1. دشمن خودش را نمی‌شناسد و او را خطرناک نمی‌داند. در نتیجه دیگر با آن دشمن درگیر نمی‌شود. پس دشمن توانسته است او را از سر راه خود بردارد.

2. کسی که زامبی شد، از آن پس، به دشمن خودش تبدیل می‌شود.

3. کسی که زامبی شد، به دشمن دوستان خودش تبدیل می‌شود.

*****

الف. دشمنی با بدکاران یک فضیلت و از سر حکمت است. باید از آن‌ها نگران بود. شیطان، دشمن آشکار است و نمی‌توان با او از در آشتی در‌آمد و با او دوست شد.

ب. دشمن، تلاش می‌کند ما را از حالت دشمنی علیه خودش خارج کند. در این‌صورت، ما دیگر برای او تهدید نیستیم.

پ. دشمن به این کار اکتفا نمی‌کند، بلکه ما را به کار می‌گیرد.

ت. این برای او کافی نیست. او ما را علیه دوستانمان تحریک می‌کند و به کار می‌گیرد.

ث. راه نجات این است که: به خدمت دشمن در نیاییم.

ج. و این‌که، آن دسته از دوستانمان را، که اغوا شده‌اند، نجات دهیم.

 

داستان این جلسه:

 

چند شب قبل یک بشقاب‌پرنده به زمین آمده و در یک گل‌خانه، موجب جهش کدوهای تنبل شده بود. انفجار یکی از آن کدوهای تنبلِ جهش یافته در مزرعه، موجب شد که یک هویج «زامبی‌ساز» شکل بگیرد.

زامبی‌ساز، حیوان یا گیاهی است که به دیگران می‌چسبد و مغز آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. کسی که زامبی‌ساز به او چسبید، به یک زامبی تبدیل می‌شود. او دیگر از خود اراده‌ای ندارد. خود را نمی‌شناسد. دوستانش را نمی‌شناسد. موجب ضرر به خود و دوستانش می‌شود.

این هویج زامبی‌ساز، وارد جشن دوستان باب شد. سعی کرد همه را به زامبی تبدیل کند. همه مهمان‌ها از مجلس مهمانی فرار کردند. دکتر از راه رسید و سعی کرد هویج را نابود کند. به هویج شلیک کرد و آن را متلاشی و تکه تکه نمود. اما هر تکه‌ی هویج، خود به یک هویج کامل زامبی‌ساز تبدیل شد. همه‌ی محوطه را هویج‌های زامبی ساز  اشغال کردند.

ژنرال منگار از راه رسید تا با اسلحه جنگی هویج‌های زامبی‌ساز را نابود کند. اما هویج‌های زامبی‌ساز به او چسبیدند و او را تبدیل به زامبی کردند. سوسمار هم مورد هجوم هویج قرار گرفت و به زامبی تبدیل شد.

دکتر و باب به درون اتاق رفتند و پنهان شدند. اما یک هویج به دکتر چسبید و او را زامبی نمود.

باب تنها مانده بود. دکتر قبل از این که زامبی شود از او خواست که دوستانش را نجات دهد.

باب تصمیم گرفت دوستانش را ترک کند و با کسان دیگری دوست شود. عروسک‌هایی را به عنوان دوستان جدید خود برداشت و رفت. در بالای سقف خانه نشست و مشغول تماشای صحنه شد. دوستانش یعنی دکتر، سوسمار و ژنرال، هر سه نفر تبدیل به زامبی شده و رفتار رقت باری داشتند: بیچاره ژنرال، بیچاره سوسمار، بیچاره دکتر.

دل باب برای دوستانش سوخت. به هویج‌ها حمله کرد. هویج‌ها نمی‌توانند باب را تبدیل به زامبی کنند، چون باب مغز ندارد. باب همه‌‌ی هویج‌های زامبی‌ساز را قورت داد و با بلعیدن آخرین هویج، دوستان خود را از حالت زامبی خارج نمود.